گزارش تفصیلی میزگرد مدرسه هفتم مشق اجتهاد، مرکز آخوند خراسانی مشهد.
در میزگرد «چالش های فقه در دنیای معاصر» مطرح شد:
حجتالاسلام ایازی عنوان کرد:
ادله عدم نیاز ذکر خداوند، هنگام ذبح.
استاد سید محمدعلی #ایازی در #میزگرد #مدرسه_هفتم #مشق_اجتهاد به بیان حلیت ذبیحه اهل کتاب پرداخت. برخی مطالب مطرحشده بهقرار زیر است:
فقه ما حدیث گراست و به آیات قران توجه لازم را نکرده است. بهعنوان نمونه، فقها قاعده نفی سبیل را مطرح کردهاند ولی قاعده عدالت که یک اصل قرآنی است مطرح نشده است.
لذا عدم توجه به قرآن به دو شکل رخداده است: اولاً اینکه از جهت متن، آن توجه درخور، نسبت به قرآن صورت نگرفته است. ثانیاً از جهت شیوهها و قواعد و اصولی که در لابهلای قرآن وجود داشته و باید با موشکافی استخراج گردد، توجه لازم صورت نپذیرفته است.
در مورد ذبیحه اهل کتاب دو جریان تسمیه محور و شخص محور وجود دارد. مبنای تسمیه محور آن است که بایستی برای حلیت، ذکر خداوند گفته شود یا اینکه ذکر غیر خداوند گفته نشود. مبنای شخص محور نیز بر آن است که انسان ذابح بایستی صلاحیتهای ذبح را داشته باشد.
خدای متعال میفرماید: «وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ» مجهول بودن «لم یذکر» در آیه شریفه، ظهور در عدم دخالت ذابح، در مسئله دارد.
اکثر فقها با تمسک به این آیه شریفه، حکم به شرطیت تسمیه هنگام ذبح دادهاند و بر همین اساس ذبیحه اهل کتاب را نیز حلال نمیدانند. درحالیکه میدانیم این آیه در سوره انعام است و انعام سوره مکی است و در آن زمان اهل کتاب نبودهاند. سؤالی که پیش میآید آن است که در این صورت خطاب آیه شریفه به چه کسانی است؟ خطاب آیه به مشرکینی است که در ایام حج، ذبیحه را به همراه اسم بتها میآوردند و بدینجهت حتی میتوان از ظهور آیه شریفه که بیان اسم الله در هنگام ذبح است، چشمپوشی کرد.
آیه دیگر در سوره مائده است: «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ»
نکات آیه شریفه:
الیوم ها که در قرآن بیانشده مقام امتنانی دارد. «الیوم» در نگاه مفسران بدان معناست که خدای متعال میخواهد مسئلهای بیان کند که قبلاً نگفته است. بهعنوان نمونه در بحث اکمال دین، قبلاً اکمال دینی نبوده است و از آن روی که حال اکمال دین صورت پذیرفته است میفرماید: الیوم اکملت لکم دینکم.
سؤال آن است که آیا قرآن میخواهد به مسلمانها بگوید: از فردا میتوانید عدس، ماش و گندمهای اهل کتاب را بخورید؟! مگر در مورد اینها نکتهای بوده است که خداوند، همراه امتنان، آیه را بیان داشته است؟ لذا مشخص است آیه در مقام بیان مانند ذبیحه است.
طعام در لغت معمولاً بر غذا صادق است. غذا یعنی چیزی که پخته میشود. علاوه بر آن، خدای متعال در هفت مورد از هشت مورد استعمال طعام در قرآن، آن را به معنای گوشت و مانند آن بهکاربرده است. مسئله دیگر سیاق آیه شریفه است که از ابتدای سوره مائده، بحث در مورد ذبیحه است.
آیه دیگر در سوره انعام است: «و َلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ» خدای متعال میفرماید: ازآنچه نام خدا بر آن ذکر نشده است، نخورید که آن فسق است.
با مراجعه به لسان قرآن درمییابیم که وقتی خدای متعال مطلبی را ذکر کرده و بعدازآن بهوسیله "واو" نکتهای راجع بدان مطلب گذشته بیان میدارد، نکته بعد از "واو" بیانِ دلیل مطلب گذشته است. دلیل اینکه قرآن میفرماید آن چیزی که اسم خدا در آن برده نشده است نخورید، فسق است.
فسق در قرآن، به قرینهای که در دیگر آیات قرآن آمده است، ذکر کردن نام بتها است. پرواضح است صرفاً خوردن ذبیحه اهل کتاب نکتهای برای صدق فسق ندارد. اگر به روایت تمسک شود نیز مصادره است.
بنابراین منظور از «لا تاکلو» آن ذبیحه هایی که اسم غیر خدا برده میشود. همچنین اگر مسلمانی توجه نکرد و نمیدانست و اسم نبرد، نمیتوان گفت فسق است. اهل کتاب نیز اگر اسم را نیاورده است، صدق فسق جای ندارد.
نکته مهم دیگر در مورد روایات است که علاوه بر اینکه میتوان از خود روایات شواهدی برای تقیید آنها بیان داشت، بایستی گفت: باوجود عمومیت آیات شریفه در مسئلهای که بیان شد، تخصیص عمومیت قرآن به روایت واحد محل تأمل دارد.
در ادامه نشست ااستاد حکمت نیا عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مطالبی عنوان کردند که برخی مطالب مطرحشده بهقرار زیر است.
گاهی با یک مسئله روبرو هستیم و گاهی با یک نظام. نظامها مانند شرک و اسلام، مرزهای معرفتی و رفتاری با یکدیگر دارند.
دوره شرک و عربیت جاهلی دوره فرهنگی، اعتقادی و رفتاری است. اولین مواجهه اسلام با این نظام آن بود که چگونه رفتار و ساختار فرهنگ عربی را ساماندهی کند.
مثلاً مرزهای اعتقادی اسلام با مشرکان بهوسیله «قولوا لا اله الا الله، تفلحوا» در صدر اسلام معین گشت. بدین معنا که مشرکان سابقه خود را انکار کنند و در این حیطه قرار گیرند.
دومین مواجهه اسلام با دیگر ادیان صورت گرفت. بهعنوان نمونه شهادت ولایت امیرالمؤمنین (ع) دیگر ادیان و دیگر مذاهب را نفی میکند.
در حوزه روابط مسلمانان با مشرکان و پیروان سایر مذاهب نیز، مرزها بهصورت دقیق تعیین گشتند. نوع رابطه از قبیل جنگ یا صلح یا معامله با هرکدام از این نظامها مشخص میشوند. در فقه بهوفور در مورد همین حدومرزها صحبت میشود. ازدواج، معامله، جنگ و مذاکره در راستای همین حدومرزها قرار دارد.
از آن روی که هر دینی بایستی رفتارهای انسانی را ساماندهی کند، همه این مسائل جز مرزهای اعتقادی و معرفتی بهحساب میآیند.
در برخی موارد نیز به روشهای جاهلی عمل شده است. بهعنوان نمونه امروزه در فرهنگ دینی، اقتضائات و استلزامات ایمان شناساییشده است. وقتی میگوییم مسلمان، اقتضائات آن را میدانیم. لکن در صدر اسلام، اقتضائات ایمان را نتوانستهاند معین نمایند. لذا از اقتضائات و نهادهای جاهلیت استفادهشده و بیعت در اسلام راهیافته است. بیعت میگیرد که دزدی، زنا و ... نکنند. همان مفاد اقتضائات ایمان است لکن از آن روی که اقتضائات روشن نیست، از نهادهای حقوقی استفادهشده است.
لذا بایستی اقتضائات فرهنگ بتپرستی را شناسایی کرد. اقتضائات اسلام را نیز دانست و با توجه به این اقتضائات احکام را استنباط نمود. حوزه بحث نیز تاریخی، فلسفی و فرهنگی است.
بهعنوان نمونه در مورد منع از "ترا ریخته" استدلال به آیاتی شده است که میگویند گوش حیوانها را نبرید. لذا معلوم است که اجازه تصرف داده نشده است. درصورتیکه بریدن گوش برخی حیوانات، قضیهای فرهنگی بوده است و برای نشانهگذاری از این راه استفاده میکردهاند؛ همچنین مجسمهسازی.
ما امروزه با شرک روبرو نیستیم بلکه با دنیای معاصر روبرو هستیم. به نظر من مهمترین مواجهه با دنیای معاصر چگونگی استفاده از روش و ساختار آنها است. امروزه سیره عقلا بهمانند دستگاهی شبه ریاضی به نتیجه میرسد. لذا مبنای سیره عقلا درگذشته و امروز متفاوت است؛ لذا تمسک به سیره عقلا امروزه جای تأمل دارد.
بسیاری دیگر از عناوین فقه و حقوق اسلامی که از غرب وارد میشود؛ از آن روی که دارای دو سنخ کاملاً متفاوت هستند، بایستی مراقب خلط این عناوین بود. بهعنوان نمونه کرامت انسانی که امروزه در اسلام مطرح است، باکرامت انسانی در دنیای غرب بهمراتب متفاوت است؛ و یا شرکتها که دارای ادبیات، اصول و مبانی خاصی در غرب هستند؛ و یا مالکیت معنوی که در غرب مطرح است. پس اینکه بهراحتی حکم به قبولی مالکیت معنوی کنیم، نیاز به تأمل فراوان دارد.
چالش های فقه معاصر
در پایان نشست نیز حجت الاسلام مجتبی الهی خراسانی، رییس میز توسعه و توانمند سازی علوم اسلامی به مهم ترین چالش های فقه معاصر در موضوع مستحدثات اشاره کرد و افزود: وضعیت فقه در حوزه حل مستحدثات و دست یابی به راه حل های دقیق تر مشکلات و چالش هایی پیش رو دارد که به معنای لزوما نقضان نیست اما مسائلی است که باید سراغ حل انها رفت.
موضوعات مستحدثه چندوجهی است و به همین دلیل دارای پیچیدگیهایی هستند. دلیل چندوجهی بودن آنها، آمیختگی زندگی با فناوری، بُعدهای مختلف زندگی آدمی و سهم دانشهای مختلف در مدیریت پدیدهها و کالاها است. اگر این کالاها و پدیدهها موضوع حکم فقهی قرار گیرند، باید ابعاد مختلف آنها روشن شوند تا با روشنی موضوع، حکم صحیح استنباط شود.
بهعنوان نمونه ارتباطات انسان که درگذشته، ختم در سخنرانی و مکاتبه بوده و ساختاری تخت داشتهاند، امروزه با گسترش شبکههای مجازی به پدیدهای چندوجهی، دارای ابعاد هنری، رسانهای، جامعهشناختی و اطلاعاتی تبدیلشدهاند. هرکدام از این ابعاد میباید در دانش خاصی موردمطالعه قرار گیرند.
یا مثلاً آلبومهای موسیقی که امروزه خلاصه در خواندن و شنیدن نمیشوند و دارای فرآیند تولید، ساخت، ضبط، اجرا و ... هستند، دارای وجوه مختلفیاند. برخی وجوه آن مربوط به هنر، برخی مربوط به اقتصاد و تجارت، برخی مربوط به حوزه حقوق و مالکیت هنری و برخی مربوط به بازتاب اجتماعی هستند.
نتیجه چندوجهی بودن مسائل، چند تباری بودن آنها را در پی دارد؛ بنابراین پدیدههای امروزه صرفاً بهوسیله فقه همراه با موضوع شناسی، توسط عرف، حل نمیشوند؛ بلکه نیاز به آشنایی بادانش های مختلف است. حتی نگاه به وجوه مختلف موضوع از منظر دانشهای مختلف، نتیجههای متفاوتی در پی دارد.
لذا مطالعات بینرشتهای بسیار جدی است و کارگاههای چند دانشی، الزام تحقیقاتی دارد.
مسئله دیگر دوگانهها و پارادوکسهایی است که فقه معاصر با آنها روبرو است. دوگانه روشمندی و نوگرایی دوگانهای است که عدم وجود پیشینه تحقیق در مسائل مستحدثه از طرفی و از طرف دیگر چارچوبهای اجتهاد و الزامات مربوط بدان، کشاکش میان این دو را به همراه دارد.
نص گرایی موجب ایستایی شده و ما را ملزم به فقه حداقلی خواهد کرد. عرف زدگی نیز مشکلاتی داشته و منجر به انسداد فهم نصوص خواهد شد. پیشنهاد این است که تعمیق رویکرد اجتهادی در فقه مستحدثات صورت گرفته و قلمرو نص و عرف، دوباره بازخوانی شود. همچنین سیره عقلا بازخوانی شده و بین روایاتی که به دنبال ایجاد شبکهاند و روایاتی که صرفاً استفتائی هستند، قائل به تفاوت شویم.
مسئله دیگر توسعه ظرفیت فقه برای هضم و بازتولید موضوعات جدید است. هنوز مستحدثات در حاشیه فقه است و در 200 سال اخیر، غیر از کتابهای قدیم فقهی، کتابی به فقه اضافه نشده است. شاید نیاز به کتاب الفن و کتاب الصحه داشته باشیم. از طرفی ظرفیت فقه برای پذیرش معتبر دستاوردهای موضوع شناسی علوم جدید وجود ندارد.
در تحلیل اجتهادی جایی برای علوم جدید باز نشده است. در ادامه نیز اگر این رویِ باز به علوم جدید صورت نگیرد، جبرِ زمانه ما را ناچار به پذیرش آنها خواهد کرد و مجبور به عرفی سازی خواهیم شد.
مسئله دیگر جهانیسازی ادبیات فقه است. ادبیات علمی فقه باید قابل مفاهمه باشد. قابل مفاهمه و مبادله با دیگر مذاهب و با دیگر علوم؛ مانند مدیریت، حقوق و سیاست و نیز با فلسفههای مضافِ دیگر علوم؛ مانند فلسفه حقوق.
درصورتیکه جهانیسازی ادبیات صورت گیرد، سفره فقه و اصول برای ارزیابی دیگر علوم گسترده خواهد شد. از حالت صرف جاذبه یا دافعه خارجشده و مدل ارزیابی دیگر علوم تدوین خواهد شد.